شجره ی طیبه ی صالحین منتظران قائم آیسک |
|
|
این دهه فجر است گویی نوبهار وین همه مهراست از او یادگار غصه ها رفتند و افسانه شدند ناله ها فریاد مستانه شدند دردهه فجرامتش پیروزشد ماه بهمن ماه جان افروزشد فجرگویی نوبهارزندگی چون چراغی در ره سازندگی ماهمه دلداده ی رهبرشدیم تا ابد او یار و ما یاورشدیم گفته بودم قصه دارم با شما قصه ای از ماه بهمن بچه ها آنچه بشنیدید برآیندگان بازگویید تا بماند همچنان از نهضت قاطعانه ی روح الله شد دست ستمگران ز ایران کوتاه با دست تهی و این همه پیروزی لا حول و لا قوت الا بالله … دهه فجر مبارکباد.
[ سه شنبه 22 بهمن 1392
] [ 19:5 ] [ علی اکبر اسماعیلی ] Evaer Video Recorder For Skype 1.5.1.25 ضبط تماس صوتی و تصویری Skype ![]()
![]() [ یک شنبه 6 بهمن 1392
] [ 15:23 ] [ علی اکبر اسماعیلی ] [ دو شنبه 30 دی 1392
] [ 17:26 ] [ علی اکبر اسماعیلی ] قابلمه
هی میشنیدم که تو جبهه امداد غیبی، بیداد میکنه و حرف و حدیثهای زیادی راجع به این قضیه شنیده بودم.دوست داشتم به جبهه بروم و امداد غیبی رو از نزدیک ببینم تا این که پام به جبهه باز شد و مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم.بچه ها از دستم ذله شده بودند بس که از امداد غیبی پرسیده بودم.یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار شده بودیم گفت((میخوای بدونی امداد غیبی یعنی چی؟))با خوشحالی گفتم ((خوب معلومه!))نا غافل نمیدونم از کجا قابلمه در آورد و محکم کرد تو سرم. تا چانه رفتم تو قابلمه.سرم تو قابلمه کیپ کیپ شد. آنها میخندیدن و من گریه میکردم! ناگهان زمین و زمان بهم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد. دیگر باقی اش رو یادم نیست.وقتی به خودم اومدم که دیدم سه نفر به زور دارن قابلمه رو از سرم بیرون میکنند! لحظه ای بعد قابلمه در اومد و من نفس راحتی کشیدم.یکی از اونا گفت پسر عجب شانسی داری.تمام اونایی که تو ماشین بودن شهید شدن جز تو. ببین ترکش به قابلمه هم خورده!اونجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چی!!؟ [ شنبه 28 دی 1392
] [ 22:26 ] [ علی اکبر اسماعیلی ] برکت معامله با خدا خاطره ای از سردارشهید "مهدی زین الدین"
یکبار با آقا مهدی صحبت میکردیم، او به من گفت: {حاج علی، من نزدیک به دویست روز، روزه بدهکارم} اول حرفش را باور نکردم. آقا مهدی و این حرفها ؟ اما او توضیح داد که: شش سال تمام چون دائماً در مأموریت بودم و نشد که ده روز در یک جا بمانم، روزههایم ماند.
درست پنج روز بعد به شهادت رسید. مدتی بعد از این، موضوع را با شهید صادقی در میان گذاشتم و ایشان تمام بچهها را که چند هزار نفر میشدند، جمع کرد و پس از اینکه خبر شهادت «مهدی زین الدین» را به آنها داد، گفت: «عزیزان. آقا مهدی پیش از شهادت، به یکی از دوستانش گفتهاند که حدود 200 روزه قضا دارند، اگر کسی مایل است، دین او را ادا کند، بسم الله. یکباره تمام میدان به خروش آمد و فریاد که : «ما آماده ایم» در دلم گفتم: عجب معاملهای !!! چند هزار روزه در مقابل دویست روز؟ [ شنبه 28 دی 1392
] [ 22:19 ] [ علی اکبر اسماعیلی ] سخن هفته:دردودل با آقـــــــا...... سلام یا مهدی فاطمه آقا جان رازدارتر از شما کسی رو ندارم خیلی تنهام دلم پر از غصه است هنوز سنی ندارمو 2زندگی از دست دادم میدونم خودمم کناهکارم اما آقا چرا من چوب اشتباه اولی رو باید بخورم تو اوج شوق و سرزندگی کنار مردی که همجنسگراستو ذره ای به نیازای من اهمیت نمیداد چطور میموندم؟آقا همه بخاطر طلاق سرزنشم کردن آخه نبودو بی توجهیشو میشد تحمل کرد اما دیگه کتکاشو،بخاطر ندیدن دوستاش چطور تحمل میکردم هیچ نقشی نداشتم با سن کمم آرزوی زن بودن واسه شوهرم داشتم آرزو داشتم بچه دار بشم کدبانو باشم بهترین زن واسه شوهرم باشم اما شوهر واسم شوهر نبود نویسنده : سلام بر دوست عزیز مولای غریب در طول زندگی خداوند انسانها را دچار امتحانات زیادی میکنه ، برای هرکسی اندازه قرب و نزدیکیش به خدا امتحان به ظاهر سخت تر میشه وخوش بحال افرادی که از امتحانات سرفراز بیرون اومدند شما گمراه نشدید همین که الآن در خونه ی پدر مهربونید نشون شه ! در امتحانات به خداتوکل کنید و از مولا مدد بخواهید وصبور باشید التماس دعای فرج برای ظهور پدر مهربون دارم ! [ پنج شنبه 26 دی 1392
] [ 17:42 ] [ علی اکبر اسماعیلی ] |